جدول جو
جدول جو

معنی پیشه گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشه گرفتن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن، برای مثال هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ / ستمگاره خوانیمش و بی فروغ (فردوسی - ۷/۴۵۴)
تصویری از پیشه گرفتن
تصویر پیشه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
پیشه گرفتن
(هََ)
پیشه کردن. پیشه ساختن. حرفت و شغل خود قرار دادن. کار و عمل خویش ساختن:
و گر بددلی پیشه گیرد جوان
بماند منش پست و تیره روان.
فردوسی.
هر آنکس که او پیشه گیرد دروغ
ستمکاره خوانیمش و بی فروغ.
فردوسی.
راست گفتن پیشه گیرید که روی را روشن دارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339).
اگر شاعری را تو پیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را.
ناصرخسرو.
نیک بد گفتن من پیشه گرفت
تاببد گفتن او پیش آیم.
خاقانی.
پس ایشان آتش پرستیدن پیشه گرفتند. (مجمل التواریخ و القصص ص 104).
می آریم و نشاط اندیشه گیریم
طرب سازیم و شادی پیشه گیریم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پیشه گرفتن
پیشه کردن پیشه ساختن حرفه و شغل خود قرار دادن: اگرشاعری را تو پیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را. (ناصرخسرو)، کار خود قرار دادن عمل خود ساختن ورزیدن: هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ ستمکاره خوانیمش و بی فروغ. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
پیشه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
کاری را به عنوان پیشه قرار دادن
تصویری از پیشه گرفتن
تصویر پیشه گرفتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش گرفتن
تصویر پیش گرفتن
گرفتن قبل از موعد مقرر، پیش رو قرار دادن، جلو انداختن و پیشاپیش بردن
آغاز کردن، شروع کردن
مانع شدن، جلوگیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
پیش افتادن، جلو افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
سبق. (دهار). بدارسبقت جستن. مبادرت کردن. جلو افتادن. پیش افتادن. سبقت کردن. بوص. تقدم جستن. انبیاص. مرص. اشتاء. مشأاه. بذاذه و بذوذه. سباق. تبادر. پیشی جستن. مقدم برهمه آمدن. اعجال. مغاوله. (منتهی الارب) : اسکندر باز ایستاد تا ایشان پیشی گرفتند و بنزدیک ارسطاطالیس رسیدند. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی).
تک از باد صبا پیشی گرفته
بجنبش با فلک خویشی گرفته.
نظامی.
شتر پیشی گرفت از من به رفتار
که بر من بیش ازو بار گرانست.
سعدی.
صبا سرعتی رعد بانگ ادهمی
که بر برق پیشی گرفتی همی.
سعدی.
مردمان بصره سبقت و پیشی گرفتند براهل کوفه. (ترجمه تاریخ قم ص 301) ، تفوق پیدا کردن. ممازقه، پیشی گرفتن در دویدن. ملاهسه، پیشی گرفتن و انبوهی کردن بر آن. سباق و مسابقه، با کسی پیشی گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن. تسابق، استباق، بریکدیگر پیشی گرفتن. اغتماط، بعمد پیشی گرفتن. در دویدن. بایص، پیشی گیرنده. عزهل، عزهول، پیشی گیرندۀ شتاب رو. سرعان الناس، پیشی گیرندگان. ملوس، پیشی گیرنده به هر راه که باشد. متمرد، پیشی گیرنده. فارط، پیشی گیرنده. مسالفه، پیشی گرفتن شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پیه آوردن، برآمدن پیه گرداگرد عضوی، 0 نابیناشدن: پیه گرفته است چشم جوهر مانرا و نه چو من گوهری نبود بمعدن 0 (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار
قبل از موعد مقرر گرفتن ستدن پیش از وقت: استسلاف بها پیش گرفتن، مقابل خود قرار دادن پیش روی نهادن: نخست از مجاهدان دلاوری سپری پیش گرفته پای تهور بفشرد، جلو افکندن پیشاپیش قرار دادن و روان ساختن جلو انداختن و بحرکت وا داشتن: ابوطالب را پیش گرفتند و بنزدیک ابرهه بردند، آغازکردن شروع کردن: با کیومرث طریقه مصالحت و دوستی پیش گرفت، سد راه شدن مانع آمدن جلوگیری کردن: دل رمیده ما را که پیش میگیردک خیر دهید بمجنون خسته از زنجیر. (زنجیر) یا پیش گرفتن درسی را. پس گرفتن استاد آن درس را از شاگردپرسیدن معلم درسی را از شاگرد. یا پیش گرفتن راهی یا سفری را. بدان راه یا سفر شدن، یا پیش گرفتن کاری (شغلی) را. بدان مشغول شدن اشتغال ورزیدن بدان: مشعله ای بر فروز مشغله ای پیش گیر تا ببرند از سرت زحمت خواب و خمار. (سعدی) یا در پیش گرفتن کاری (شغلی) را. مشغول آن شدن، اقدام بدان کردن: مردی امید بمن و بجاه من دارد و سفری دراز در پیش گیرد از عراق تا ارمنیه
فرهنگ لغت هوشیار
سبقت جستن جلو افتادن پیش افتادن: مردمان بصره سبقت و پیشی گرفتند بر اهل کوفه. در این مقام آمدند که بر اضداد پیشی گرفته لوای استقلال بر فرزاند، تفوق پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
((گِ رِتَ))
سبقت گرفتن، جلو زدن، برتری پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
سبقت
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر دید در کاری بر کسی پیشی گرفت از کارهای دین، مثل عبادت یا حج و غزا و آن چه بدین ماند، دلیل که در آخرت رستگاری یابد و او را نزد خدای تعالی ثواب است. اگر از کسی بر کار دنیائی پیشی گرفت، دلیل که عز و اقبال و مال یابد. محمد بن سیرین
پیشی گرفتن درخواب در کارهای خیر و صلاح، دلیل بر خیر و صلاح دو جهانی است. اگر دید پیشی گرفت در کار شر و فساد، دلیل کند بر فساد دو جهانی.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
التّجاوز
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
Precede
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
précéder
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
preceder
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
kuongoza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
vorausgehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
передувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
poprzedzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
先于
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
preceder
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
پیش آنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
এগিয়ে আসা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
önden gelmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
precedere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
앞서다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
前に進む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
לקדם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
предшествовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
mendahului
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
นำหน้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
voorafgaan
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیشی گرفتن
تصویر پیشی گرفتن
पहले आना
دیکشنری فارسی به هندی